یک سال است کارهایی را که دلم میخواهد نمیکنم. گاهی اضطراب میگیردم که
وای! ... آن کتاب را نخواندم .... وای! زنگ بزنم به ناشر برای کتاب .... وای! چیزی
بنویسم که بیرزد. کاری بکنم که بیرزد .... هیچ کاری نکردهام امسال که راضیام کند.
تنها به تو فکر میکنم که تمام آفرینندگی من خواهی بود در سالی که گذشت بر من و چه
سخت گذشت.
حالا هم گاهی بلند میشوم
و میخواهم یک کاری بکنم .... نمیکنم. این روزها اگر میخواستم هم نمیتوانستم.
سنگین شدهام و نفسم تنگ است. فکر میکنم روزهای بسیار دیگری پیش رو هست و از قضا
ما روزهای پرکارتری خواهیم داشت حالا که تو آمدهای.
کارهای مربوط به آمدنت
تمام شده ... نشده است.
من هی به آن روز
ناشناخته فکر میکنم که لطفش به همین نامعلوم بودنش است و فکر میکنم آن روز چه شکلی
خواهد بود و تلخ اینجاست که پارسال، موقعی که با آن ماشین پژوی 405، زیر پل پارک
وی به سمت اوین میرفتم هم فکر میکردم آنجا چه شکلی خواهد بود و البته تنها چیزی
که میگذاشت تاب بیاورم آن دور شدن از خانه را، همین ناشناختگی بود.
هانا! چه شکلی هستی
خودت و روز آمدنت چه رنگی است؟
یک سال است کارهایی را که دلم میخواهد نمیکنم. گاهی اضطراب میگیردم که
وای! ... آن کتاب را نخواندم .... وای! زنگ بزنم به ناشر برای کتاب .... وای! چیزی
بنویسم که بیرزد. کاری بکنم که بیرزد .... هیچ کاری نکردهام امسال که راضیام کند.
تنها به تو فکر میکنم که تمام آفرینندگی من خواهی بود در سالی که گذشت بر من و چه
سخت گذشت.
حالا هم گاهی بلند میشوم
و میخواهم یک کاری بکنم .... نمیکنم. این روزها اگر میخواستم هم نمیتوانستم.
سنگین شدهام و نفسم تنگ است. فکر میکنم روزهای بسیار دیگری پیش رو هست و از قضا
ما روزهای پرکارتری خواهیم داشت حالا که تو آمدهای.کارهای مربوط به آمدنت تمام شده ... نشده است.
من هی به آن روز ناشناخته فکر میکنم که لطفش به همین نامعلوم بودنش است و فکر میکنم آن روز چه شکلی خواهد بود و تلخ اینجاست که پارسال، موقعی که با آن ماشین پژوی 405، زیر پل پارک وی به سمت اوین میرفتم هم فکر میکردم آنجا چه شکلی خواهد بود و البته تنها چیزی که میگذاشت تاب بیاورم آن دور شدن از خانه را، همین ناشناختگی بود.
هانا! چه شکلی هستی خودت و روز آمدنت چه رنگی است؟
No comments:
Post a Comment