Thursday, April 17, 2014

آرامش در حضور هانا


تنها چیزی که در این تجربه سی و چند ساله یاد گرفتم؛ از همه ی افتادن‌ها و بلند شدن‌ها، تنها چیزی که درباره‌اش مطمئنم، این است که «آرامش» مهم تر از «عشق» است حتی.... برای منی که همیشه به عشق اولویت می‌دادم. حالا یقین دارم که عشق واقعی یعنی همان آرامش.
من فراز و فرود عاطفی زیاد داشته‌ام. خیلی بالا و پایین پریده‌ام. به تجربه‌های عجیب و غریب تن داده‌ام یا دست کم فکر کرده‌ام. اما پیدا کردن رضا و به دنیالش آمدن هانا، مرا به ساحل آرامش رساند.
حالا مطمئنم هیچ تجربه و فراز و فرودی را به قیمت برهم خوردن این آرامش نمی‌خواهم. هرگز چیزی را که این نظم رویایی را به هم بزند نمی‌‌خواهم. من با این آرامش کامل شده ام و باقی چیزهایی که در زندگی دنبالشان هستم، اولویت‌های ثانوی‌ام هستند.
این را هر روز صبح وقتی می‌فهمم که به هانا نگاه می کنم. هر روز وقتی که نفس‌های مرتبش را می بینم، هروقت که دست‌هایش را دور گردنم حلقه می کند و می‌گوید خیلی دوستت دارم. هر وقت که سه تایی روی تخت می‌خوابیم و هر وقت که من و رضا، هانا را می‌بریم جایی که دوست دارد؛ جایی که می‌خندد. جایی که از ته دل می‌خندد.
هیچ چیز ارزش بر هم زدن این تصویر را ندارد. من توی این تصویر است که می‌توانم به هر چیز دیگری که می‌خواهم برسم.