Tuesday, May 8, 2012

خسته نمی‌شوم

بحث کردن با آدم‌ها درباره‌ی بچه‌دار شدن یا نشدن کار بی فایده‌ای است. عده‌ای از آدم‌ها فکر می‌کنند بچه‌دار شدن جلوی آزادی‌شان را می‌گیرد و منظور‌شان از آزادی این است که به دیسکو یا بار بروند. حرف‌هایی هم دارند درباره‌ی این که این دنیا چه دارد که کودکی به آن اضافه کنیم یا درباره‌ی مسوولیت مادر و پدر بودن. البته به نظر من که این حرف‌ها راهی است برای فرار از مسوولیت یا نوعی فرا‌فکنی برای این‌که در این مقطع زمانی امکان بچه‌دار شدن را ندارند.
من حوصله ندارم زیاد درباره‌ی این موضوع بحث کنم؛ اما به نظرم این موضوع خیلی بی‌ربط است و وقتی جامعه‌شناسانی مثل «مجید محمدی» هم درباره‌ی آن می‌نویسند، بیش‌تر متعجب می‌شوم. به هر حال، برای شخص من و رضا، تولد هانا نقطه‌ی عطف بوده، اتفاقی که معنای زندگی‌مان را عوض کرده بی آن‌که در دام احساسات تند نسبت به بچه و جنون پدر و مادری بیفتیم. من به عنوان آدمی سودایی که روزهای زیادی از عمرم را سرگشته‌ی احساسات، عشق‌ها و روابطم بودم، با تولد هانا توانستم به تعادل و آرامش برسم. با این که مسوولیت پرورش هانا سنگین است اما هرگز در برابر آن احساس ضعف نکرده‌ام و فکر می‌کنم می‌توانم مادر کافی باشم، حتا اگر کامل نباشم. با وجود هانا، زندگی ما نظم و آرامش و منطق ویژه‌ای  پیدا کرده؛ فرصت سر به هوایی و افتادن در دام احساسات لحظه‌ای و حتا ایستادن بر سر مواضع لجوجانه را نداریم. احساس می‌کنیم وقت‌مان ارزشمندتر شده، لحظه‌های‌مان پر‌بهاتر است. شوخی‌های زندگی را کم‌تر جدی م‌گیریم و آن من پررنگی که مدام می‌خواست لگد‌پرانی کند و لجوجانه با دنیا بجنگد و به هر بهانه‌ای افسرده و ناامید و مالیخولیایی شود، حالا باید یک آدم قوی باشد؛ آن‌قدر قوی که یک آدم دیگر بهت تکیه کند و مطمئن باشد او را تنها نمی‌گذاری.
من مادر خوش‌حالی هستم که هیچ‌وقت در این 14 ماه احساس نکرده‌ام بابت بودن هانا خسته‌تر شده‌ام، هیچ‌وقت از داشتنش و بودنش پشیمان نشده‌ام و به خاطر همراهی‌های رضا، هرگز احساس نکرده‌ام آمدنش مرا از راه اصیل و شخصی‌ام عقب انداخته است. از قضا دیروز همکاری به من گفت که به عنوان مادر کودکی یک ساله، خیلی فعالم و تعجب می‌کرد که چه‌طور می‌توانم در هفته چند گزارش بنویسم! غافل از این‌که من به عنوان مادر دختری یک ساله خودم چندان از خودم رضایت ندارم و فکر می‌کنم باید بیش‌تر از این‌ها فعال باشم!
زندگی ما با اتفاق‌های پیش‌بینی نشده و راه‌های ناشناخته نیاز به فداکاری و از خود‌گذشتگی‌های بیش‌تری هم دارد و من هر روز به این فکر می‌کنم که ساختن یک زندگی به‌تر برای هانا، رساندنش به یک سرزمین امن و ایجاد کردن فرصت‌های رشد وپیشرفت برایش ارزش هر خستگی و رنجی را دارد. حالا من دیگر قرار نیست خودم را به یک ساحل امن برسانم و لنگر بیندازم؛ قرار است هم‌سفر و هم‌راه موجود دیگری باشم که لیاقت همه‌ی خوش‌بختی‌ها را دارد.
بچه‌دار شدن نعمت و فرصت بزرگی در زندگی است. خوش‌حالم که یک مادرم.